ایشون برادرزادهی من هستن! و من الان دقیقا همین حس و همین حال و احوال نرگس رو دارم توی این عکس! برم سر اصل حرفم! آقایون نظام مقدس جمهوری اسلامی! آیا این فقط حسن روحانیه که میتونه در عرض ی ماه، قوهی قضائیهی مملکت و سپاه و بسیج و صدا و سیما و کوفت و زهر مار را با خاک یکسان کند و «تو» هم نشنود یا من و ما هم آزادیم که مدعی باشیم دستگاه قضا، جز اعدام و بگیر و ببند و حصر علما و ال و بل، هیچ کارنامهی دیگری ندارد؟! اصلا سئوالی از عزیز دلم آقاعزیز! برای چی روی موشکها برداشی نوشتی «مرگ بر اسرائیل» که تحریمها لغو نشود؟! حضرت قاسم! یارانهی قطع شدهی مرا چرا خرج آسایش قددراز چشمتیلهای میکنی؟! به تو چه سوریه؟! به من چه عراق؟! یا نه؟! فقط روحانی و جهانگیری آزادند برای این اباطیل؟! والله حاجقاسم! برادران شهید نامزد پوششی مناظرات که جای خود دارند؛ نزد مهدی جهانگیری هم بروی، ما عمرا حسادت کنیم! ما فقط یک حرف داریم! خطاب به همهی شما! به همهی شماها! به همهی سران لشکری و کشوری! بیآنکه ناظر بر این همه تخلف، دولت و یا نظام را متهم به تقلب کنیم، سئوالی از محضرتان میپرسیم: اگر مصلحت در ابقای رئیسجمهور فعلی بود و اگر او، این همه آزاد است که حتی منقل را هم ببندد به بیت بزرگان و جیک احدی از شما هم درنیاید، معذرت میخواهم، مگر مرض دارید انتخابات برگزار میکنید؟! و احساسات پابرهنهها را جریحهدار میکنید؟! پاپتی گرسنهی نالایق، تعرفه میخواهد چه کار؟! تعرفهی رأی، مفت چنگ ذخیرههای طلایی؛ دختر صفدر! دختر کفتر! ترانه علیدوستی! باران کوثری! والله پابرهنهها، بخصوص از نوع انقلابی و حزباللهی آن، آنقدر خر نظام هستند که حتی با انتصاب هم، به روحانی بگویند؛ رئیسجمهور قانونی! اینکه دیگر انتخابات نمیخواهد! آقای آملی! با جان علما چه کار داری؟! آقای جعفری! سپاه را چه به سیاست؟! موشکهای حضرتعالی، شکم این ملت را پاره کرده! مهمات تو نبود، تا الان لغو شده بود تحریمها! و من عاشق حسن روحانی هستم! پرزیدنتی که از دروغ و تهمت، کوه هم بسازد، باز مصلحت نیست صلاحیتش رد شود! مصلحت فقط این است: ما برای همیشه، اسگل نظام مقدس جمهوری اسلامی باقی بمانیم! در صف رأی بیاستیم اما حق رأی نداشته باشیم! شهدای مدافع حرم، یعنی بادیگاردهای امنیت نجومیبگیران! من این را تازه فهمیدم! آهای امیر جعفری! حق با تو بود! لیاقت ما همین است! فقط خواهشا ژست اپوزیسیون نگیر! صفا کن با نظام مقدسی که از تو رأی میگیرد و از پدر من جان! رونوشت: علیبنابیطالب
پاسخ حسین قدیانی به مشاور روحانی
«حسامالدین آشنا» مشاور حسن روحانی، در واکنشی عجولانه به پست قبل، نوشته: «از عمق جان، نوشتهی امروز حسین قدیانی را میشناسم. این زخم اگر التیام نیابد، باید منتظر ظهور «نوفرقانیسم» باشیم. باید با این «حسین»ها خیلی حرف زد».
و اما جناب آقای آشنا! آن «حسین»ها که باید با ایشان زیاد حرف زد، من نیستم؛ «حسین فریدون» است! اساسا با همهی «فریدون»های معلومالحال، خواه اسمشان «حسن» باشد و خواه «حسین» و خواه حتی «حسامالدین» باید زیاد حرف زد و زیاد نصیحتشان کرد و الا بیم از ظهور نوکیسگان ویژهخواری است که دست آخر، سر از خانهی «شیخ رمال» درمیآورند و چند تا نقطهچین!
آقای مشاور روحانی! عینکی با نمرهی مناسب اگر برای چشمان کمسوی خود تهیه میکردید یا اصلا چه کاری است؛ آنی اگر جلوی آینه، دقیقتر به خود خیره میشدید، حتم دارم «نوفرقانیسم» را در حلقهی اطراف همین رئیس محترمتان پیدا میکردید! و دیگر خیلی لازم نبود برای آیندهی من، همچون رمالان و خدایگان زمان فرعون، به وادی پیشگویی بیفتید! آری! وقتی همهی گروهکهای تروریستی اول انقلاب، این روزها روسری بنفش سر میکنند و از «حسن» و «حسین»های مافوق حضرتعالی حمایت میکنند، خیلی سخت نیست یافتن نومنافقیسم، ایضا دریافتن نوفرقانیسم!
جناب آشنا! شما «حسام» کدام «دین» هستید که این همه «نورجویسم» را در ضمیر خود و الباقی شرکا نمیبینید لیکن در مواجههی با یک متن برآمده از دل یک فرزند شهید، اینقدر تند و وقیح، واکنش نشان میدهید؟! تو را به خدا، باز نگویید فلانی از خون پدرش مایه گذاشت که اصلا و اساسا مایه گذاشتن از مقدسات و بستن دکمه تا بیخ گلو، در ذات شماست! شنیدهام هنوز هم گاهی به اقتضای منفعت، همان لباس رئیستان را بر تن میکنید! «پیامبر» اما جواب دل را با درفش نمیداد! آیا آن همه که دولت آقای روحانی مرا روانهی محکمه کرد، بس نبود و اینک شما هم باید به بهانهی واکنش به یک دلنوشت، این همه شعاری و عاری از هر گونه شعور، جلوه کنید؟! بر شما واجب است که نگران امروز خودتان باشید، نه فردای من!
آقای حسام معلوم نیست کدام دین! به کوری چشم شما، من تا عمر دارم، دنیا را با همان عینک پدر شهیدم نگاه خواهم کرد! راستی! هیچ فکر کردهاید که چقدر خوب شد امثال شما «خدا» نشدید؟!